ترور زير پرچم دروغین
برگردان: خ. طهوری برگردان: خ. طهوری

منبع: نويه راينيشه تسايتونگ


 

حداقل سه نوع مختلف ترور وجود دارد. اولی آن است که ما همه روزه با آن روبه‌رو هستيم: ترور توسط افراد و يا گروه‌های کوچک به عنوان نوعی اعتراض و وسيله‌ای برای قيام عليه سيستمی پرقدرت، تا به شيوه‌ای جنجالی به آن آسيب رسانند. اين نوع ترور را ترور اعتراضی می‌نامند. دومی ترور علنی دولتی است که در جنگ‌ متجلی می‌گردد، مثل جنگ ناتو عليه ليبی، که در آن مسأله بر سر اعمال ترور و ايجاد خفقان و به زانو درآوردن مردم است و سومی «ترور زير پرچم دروغين» است که در گفتمان عمومی اصلاً مطرح نمی‌گردد و در طی آن ضارب اصلی در تاريکی می‌ماند و مسؤوليت ترور به گردن ديگری می‌افتد.

«ترور زير پرچم دروغين» معمولاً جناياتی هستند که برای کتمان نمودن جنايات به مراتب بزرگ‌تری که توسط دولت‌ها طرح و برنامه‌ريزی شده اند، صورت می‌گيرند. در نتيجه، «ترور زير پرچم دروغين» نوعی ترور دولتی است که تنها از نظر ظاهر به ترور اعتراضی شباهت دارد. سؤال اين است که ما تا چه حد با اين انواع مختلف ترور روبه‌رو هستيم؟ و در کدام مورد مشخص می‌توان اين يا آن نوع ترور را مسؤول دانست؟ جواب اين سؤال همواره ساده نيست.

در مورد تروردولتی، هر چند به طور معمول ترور ناميده نمی‌شود، ولی مسأله معمولاً بسيار روشن است و اغلب می‌توان آن را به طور آشکار به چشم ديد. کشته و زخمی جنگی را نمی‌توان کتمان کرد. جنگ‌ نوعی ترور است، که برای ارعاب شهروندان به کار گرفته می‌شود، به ويژه هنگامی که بنا بر دکترين «واردن» (دکترين نيروی هوايی آمريکا) هدف جنگی، ساختارهای زيربنايی کشور و در نتيجه مردم غيرنظامی آن باشد. اگرچه هميشه کوشش می‌گردد تا اين امر مخفی بماند و جنگ به عنوان نوعی واکنش نسبت به وقوع يک ناحقی و  در نتيجه يک اقدام انسان‌دوستانه قلمداد گرديده است. با اين وجود نسبتاً روشن و آشکار است که قدرت متجاوز مجرم اصلی بوده و در نتيجه تروريست محسوب می‌گردد. ولی مجرم اصلی را هميشه نمی‌توان به سادگی شناخت. مثلاً جنگ پنهانی ايالات متحده آمريکا به کمک «اسماء بن‌لادن» و افرادش عليه اتحاد جماهير شوروی در افغانستان در اواخر دهه ١۹۷٠ و يا درگيری‌های اخيرا در چچن که هنوز نيازمند به تحقيقات مبسوطی است که تا چه حد مسأله بر سر يک جنگ پنهانی عليه روسيه بوده است. ولی اين نوع جنگ‌های پنهانی را نيز می‌توان «ترور زير پرچم دروغين» ناميد.

ولی به طور يقين از همه مشکل‌تر تميز تروريسم اعتراضی از «ترور زير پرچم دروغين» است، زيرا در مورد اجرای «ترور زير پرچم دروغين» معمولاً کوشش فراوانی به کار می‌رود تا انظار عمومی منحرف گردد. بديهی است که «ترور زير پرچم دروغين» اجازه ندارد افشا شود و اگر زود افشا شد، مفهوم خود را از دست خواهد داد و اگر کسی اين نوع ترور را شناسايی کرد، بايد او را بدنام کرده و محکوم به سکوت نمود.

در ابتدا يک تز: بخش عظيمی از ترورهايی که توسط رسانه‌ها عمومی انتشار می‌يابند، «ترور زير پرچم دروغين» هستند و هرچه رسانه‌ها بيش‌تر کوشش کنند تا عکس آن را به مردم غالب نمايند، احتمال قلابی بودن آن بيش‌تر است. به ويژه اگر به دنبال وقوع يک ترور، از طرف دولت اقداماتی تحميل گردند که در حالت عادی اين اقدامات به علت مثلاً محدوديت حقوق دمکراتيک و يا آغاز جنگ محکوم می‌گرديدند. در آن صورت بايد گمان برد که به احتمال زياد مسأله بر سر يک «ترور زير پرچم دروغين» است. گه‌گاه حتا اين ظن تشديد می‌گردد که گويی ترور توسط محافلی خلق می‌شود، که مدعی مبارزه با آنند.

مصر در دهه ١۹۵٠
تاريخ‌شناس سوئيسی «دانيل گانتزر» نويسنده کتاب «ارتش‌های مخفی ناتو در اروپا – ترور طراحی شده و عمليات جنگی مخفی» که در سال ٢٠٠۵ انتشار يافت، در سال ٢٠١٠ طی يک مصاحبه ويديويی گفت: «ايده ساده‌ای است. ترور به راه می‌اندازند و می‌گويند: خطر ترور افزايش يافته و سپس به خود اجازه بعضی از کارها را می‌دهند. يکی از عمليات سياست کاربردی ايجاد تنش که افشا شد، ماجرای لاوون Lawon بود. سازمان جاسوسی اسرائيل در دهه ١۹۵٠ در مصر عمليات تروريستی انجام می‌داد و به گردن فلسطينی‌ها می‌انداخت. در نتيجه فلسطينی‌ها بدنام شدند ... وزير دفاع اسرائيل «پينچاز لاوون» مجبور شد استعفا دهد و اذعان نمايد: «بلی اين مشکل موجود بود و اسرائيل در اين جريان شرکت داشت. اين استراتژی ايجاد تنش است.»

 ايتاليا، در دهه ١۹۷٠

روز ۳١ می ١۹۷٢ در نزديکی دهکده «پته‌آنو» در ايتاليا يک بمب تعبيه شده در يک خودرو منفجر شد و سه پليس را به قتل رساند. روز ٢۸ می ١۹۷۴ در برسکيا در ميان توده تظاهرکننده ضدفاشيست يک بمب منفجر گرديد و ۸ کشته و ١٠٢ زخمی به جای گذارد. روز ۴ اوت ١۹۷۴ بمب ديگری در قطار رم- مونيخ (ايتاليکوس اکسپرس) منفجر شد (١٢ کشته، ۴۸ مجروح). در روز جشن ملی ايتاليا ٢ اوت ١۹۸٠ انفجاری سالن انتظار ايستگاه راه‌آهن بولونيا را ويران ساخت (۸۵ کشته، ٢٠٠ زخمی). اين اقدامات تروريستی که روی‌هم‌رفته ۴۹١ کشته و ١١۸١زخمی به جای گذاردند به پای نيروهای چپ، به بريگاد سرخ نسبت داده شد. دانيل گانتزر در کتاب خود «ارتش‌های مخفی ناتو در اروپا- ترور طراحی شده و عمليات جنگی مخفی» از گزارش کميسيون تحقيق مجلس ايتاليا در سال ٢٠٠٠ نقل می‌کند: «اين کشتار،  اين بمب‌ها و اين عمليات نظامی همان‌طور که اخيراً برملا شد، از طرف افرادی در درون مؤسسات دولتی ايتاليا و همين‌طور حول و حوش سازمان‌های جاسوسی آمريکا سازماندهی شده و يا مورد پشتيبانی قرار گرفته بود.» سازمان‌های تروريستی را بايد در ارتباط با به اصطلاح جنگ سرد در نظر گرفت. مسأله بر سر جلوگيری از برخی روندهای سياسی بود که می‌توانستند سرمايه و قدرتمندان را به مخاطره افکنند.

اسرائيل، ١۹۷۸
«هلموت اشپل» در کتاب خود «آلمان، اسرائيل و فلسطينی‌ها» که در سال ١۹۷۹ انتشار يافت، می‌نويسد که «کشتار ١١ مارس ١۹۷۸ در جاده ساحلی تل‌آويو در سطح جهان شنيع‌ترين اقدام تروريستی در اسرائيل در ۳٠ سال گذشته بود که شهرت پيدا کرد. او از روزنامه "دی ولت" مورخ ١۳ مارس ١۹۷۸ نقل می‌کند: "حمله با ورود دو قايق بادی در نزديکی کيبوتص ماآگان در ۳٠ کيلومتری جنوب حيفا به خشکی آغاز شد. روز شنبه (١١ مارس) حدود ساعت ١۶ قايق‌های تروريست‌های فلسطينی وارد ساحل اسرائيل گشتند. آن‌ها توانسته بودند، کسی نمی‌داند چگونه، گشت‌های منظم هوايی و دريايی در سواحل اسرائيل را بدون جلب توجه غافلگير کنند..." تا بعد  تأکيد کند : "خواننده دقيق روزنامه‌های عبری هم نمی‌داند ولی حداقل پس از ٢۸ ژوئيه ١۹۷۸ می‌تواند تصور کند." او سپس از روزنامه اسرائيلی "ال‌هميشمار" به تاريخ ٢۹ ژوئن ١۹۷۸ نقل می‌کند: "وزير کشور (ژوزف بورگ) گفت ... که روزنامه‌نگاران جو را مسموم می‌کنند. او در اين رابطه آن‌ها را به علت انتشار مطالب مختلفی مورد انتقاد قرار داد از جمله انتشار فتوکپی يک تلگرام محرمانه به پليس در روزنامه روز گذشته. محتوای تلگرام: لغو آماده‌باش در سواحل کشور، دو روز قبل از سوءقصد ١١ مارس به جاده ساحلی." "واکنش" نسبت به اين سوءقصد که سه روز بعد صورت گرفت و به قيمت جان ۳۷ نفر تمام شد، عمليات "ليتانی" نام داشت. در روز ١۴ مارس ١۹۷۸ ارتش اسرائيل با ٢۵٠٠٠ سرباز به خاک لبنان حمله برد و در طول آن بين ١٠٠٠ تا ٢٠٠٠ نفر را به قتل رسانيد و بنا بر گمانه‌های دولت لبنان بيش از ٢۸٠٠٠٠ نفر را آواره کرد. آيا اين واقعه «ترور زير پرچم دروغين» نبود؟»

 المپيک مونيخ، ١۹۷٢

روز ۵ سپتامبر ١۹۷٢ وقايعی اتفاق افتاد  که به گروگانگيری، سوءقصد و کشتار «سپتامبر سياه» شهرت يافت و به قيمت جان ١١ نفر از ورزشکاران شرکت‌کننده اسرائيلی در المپيک تمام شد.

نقل قول زير از مجله «اشترن» روز ٢۷‌سپتامبر ١۹۷٢، انسان را به ياد سوءقصد جاده ساحلی می‌اندازد: «هيچ پليسی در مقابل خوابگاه تيم اسرائيلی حضور نداشت، با اين‌که "شرايبر" (رييس پليس مونيخ) بعدها اذعان نمود که تيم اسرائيل جزو گروهی بود که بيش از همه در مخاطره قرار داشت. استدلال "شرايبر" در مورد عدم وجود گارد حفاظتی اين بود: برای حفاظت هر اسرائيلی، يک مأمور امنيتی  آلمانی در نظر گرفته شده بود ولی طرف اسرائيلی پيشنهاد ما را رد کرد: "اجازه دهيد، ما خودمان انجام خواهيم داد."»

واکنش اسرائيل در اين مورد چگونه بود؟ جاسوس سابق موساد «ويکتور استروفسکی» توضيح می‌دهد که سه روز بعد «واکنش» اسرائيل چگونه بود: «دستور حمله به ۷۵ هواپيمای بمب‌افکن برای بمباران مواضع چريک‌ها (اين طور ادعا شد) در سوريه و لبنان. اين سنگين‌ترين حمله هوايی اسرائيل از سال ١۹۶۷ بود و به قتل ۶۶ نفر و زخمی شدن تعداد زيادی از مردم غيرنظامی انجاميد.»

«استيون اسپيل‌برگ» در رابطه با فيلم سينمايی خود «مونيخ»، که به آن «انتقام اسرائيل- انتقام خدا» لقب داده و در سال ٢٠٠۵ به اکران سينما آورده بود گفت: «سوءقصد المپيک و همين‌طور واکنش اسرائيل، لحظات تعيين کننده‌ای در تاريخ خاورميانه بود.»  «اوليور شروم»: « زير کد "انتقام خدا"، سازمان جاسوسی موساد گردانندگان سوءقصد را مورد پيگرد قرار داد و به قتل رساند. (...) سازمان جاسوسی اسرائيل با مجوز قانونی از طرف نخست‌وزير وقت، خانم گلدا ماير فوراً دست به حمله برد. در آغاز يک کماندوی قتل موساد، رييس سپتامبر سياه را به قتل رساند ... در همان شب هلی‌کوپترهای اسرائيلی مقر اصلی PFLPو دو انبار مهمات الفتح در حوالی بيروت را بمباران نمودند... و گام‌های بعدی نيز يکی بعد از ديگری برداشته شدند. اعضای سپتامبر سياه در هيچ‌جا امنيت نداشتند. موساد رد آن‌ها را در پاريس و رم پيدا می‌کرد و آن‌ها را به قتل می‌رساند ...» کاملاً روشن بود: رويکرد تروريسم دولتی تحت نام «قتل هدفمند» در انظار عمومی رفته‌رفته به عنوان وسيله‌ای مناسب و متناسب ارايه شد و آن هم به صورتی بس افراطی که در فکر نمی‌گنجد.

«آندراس بولو» (از ١۹۷۶تا ١۹۸٠ معاون وزير دفاع، پس از آن وزير پژوهش و تکنولوژی در زمان هلموت اشميت) مهم‌ترين سطحی را که اين سوءقصد رسيدن به آن را مقدور ساخت، اين‌طور بيان می‌کند: «در هيچ موقعيت ديگری ممکن نبود به ميليون‌ها نفر نظاره‌گر تلويزيونی در سطح جهان نشان داد که با مسؤولين خلقی که ورزشکاران صلح‌دوست در بازی‌های المپيک را مورد حمله قرار داده و به قتل می‌رساند، نمی‌توان قرارداد صلح بست.» به ديگر سخن: نيروهای حاکم در اسرائيل گام بزرگی به هدف خود، يعنی غيرممکن ساختن صلح، نزديک شده اند. سوءقصد المپيک ۵ سپتامبر ما را به ياد سوءقصد ١١ سپتامبر می‌اندازد. سخنان گلدا ماير "... بسيار فوق‌العاده بود. ما جنايتکارانی را کشتيم که قصد ارتکاب به سوءقصدهای جديد را داشتند..." خاطره سخنرانی‌های تحريک‌آميز جورج دبليو بوش  را در توجيه اقدام جنايتکارانه «جنگ عليه ترور» زنده می‌کند. پس از آن ممکن بود جنايت‌های دولتی را اقدام انتقام‌جويانه قلمداد کرد و بدين صورت روند به اصطلاح صلح تخطئه شد.» آيا اين واقعه «ترور زير پرچم دروغين» نبود؟

 ايالات متحده آمريکا، ٢٠٠١

روز ١١ سپتامبر ٢٠٠١ چندين عمليات تروريستی در نيويورک و واشنگتن به وقوع پيوست که سياست جهانی را عميقاً تحت تأثير قرار داد. قريب ۳٠٠٠ انسان جان خود را از دست دادند.

می‌‌گويند که اين کشتار جمعی در فلسطين مورد شادی و سرور قرار گرفته بود. بارها و بارها تلويزيون تصاوير فلسطينیان هلهله زن را پخش کرد و به همين صورت روزنامه‌ها نيز کوتاهی نکردند. ولی اين يک دروغ بود که بسيار زود برملا شد. اين تصاوير همگی ساختگی بودند.

با اين حال در رابطه با ١١ سپتامبر هنوز اين سؤال بی‌جواب مانده، آيا اين واقعه، در حقيقت يک «ترور زير پرچم دروغين» نبود؟ اجمالاً بررسی کنيم که چه چيز روشن و چه چيز ناروشن است.

* هنوز روشن نيست که چه شيئی به برج شمالی ورلد تريد سنتر اصابت کرد. از اين واقعه تنها يک ويديو وجود دارد که در آن شيئ مزبور قابل شناخت نيست. علاوه برآن اين نوار ويديويی که گويا به طور اتفاقی توسط برادران «نادت» اصابت به برج شمالی را ثبت کرده، نه در روز واقعه، بلکه روز بعد از آن انتشار يافت و لذا به قدر کافی وقت برای دست‌کاری و تغيير آن وجود داشت.
* روشن نيست چه هواپيمايی به برج جنوبی ورلد تريد سنتر اصابت کرده و آيا اين هواپيما واقعاً همان هواپيمای مورد ادعا و يا هواپيمای ديگری بوده است.
* معلوم نيست که چه چيزی به پنتاگون اصابت کرده بود و علت ريزش ديرهنگام ساختمان پنتاگون چه بوده است.
* مشخص نيست که حفره‌ عظيمی که در «شانکويل»Shanksville  پديد آمده و گويا محل سقوط هواپيمای شماره ۴ بوده، چگونه به وجود آمده است.
* هنوز روشن نيست که هواپيماهای مزبور (اگر اشياء مزبور واقعاً هواپيما بوده اند، که تنها در يک مورد محرز است) چگونه هدايت شده بودند: زير نظر خلبان يا کنترل از راه دور؟
* علاوه بر همه اين‌ها هنوز روشن نيست که اين ١۹ نفری که گويا چهار هواپيما را ربوده و به سمت اهداف نامبرده هدايت کرده بودند، چه کسانی بوده اند. حداقل هيچ دليلی برای حضور واقعی آن‌ها در هواپيما موجود نيست. روشن نيست که کدام يک از اين افراد واقعی و کدام تخيلی بوده اند.
* همين طور روشن نيست که فردی که اسماء بن لادن نام گرفته بود آيا به اين سوءقصدها مربوط بوده است؟

البته چيزی که کاملاً روشن است- و اين امر تعيين کننده است- که چگونه ساختمان‌های دوقلوی ورلدتريد سنتر  قبل‌ازظهر ١١ سپتامبر و ساختمان شماره ۷ ورلدتريد سنتر که مورد اصابت قرار نگرفته بود در غروب روز ١١سپتامبر فرو ريختند و آن هم با سرعت سقوط آزاد، که تنها تحت شرايط انفجار کنترل شده ممکن است. قوانين فيزيکی مستقل اند و هيچ‌کس، حتا نيروهای خبيث و پرقدرت هم نمی‌توانند آن‌ها را دستکاری کنند. يک مسأله ديگر هم روشن است، که دانشمندان در ويرانه‌های ورلدتريد سنتر، ماده «ترميت»Thermit  يافته اند. و بدين صورت تقريباً با ظن نزديک به يقين می‌توان پذيرفت که مابين عمل سوءقصد به برج‌های دوقلو  و ريزش آن‌ها هيچ رابطه اساسی وجود ندارد و انفجار توسط نيروهای درون دستگاه دولتی سازماندهی و مقدور گرديده و نه از طرف بن‌لادن که گويا در اين زمان در يک غار در کشور افغانستان به سر می‌برده است. «الياس ديويدسون» اين شناخت را در مقاله خود «چه کسی قادر به انجام اين جنايت بود؟» در مجله Ossietzky که روز۳ سپتامبر ٢٠١١ انتشار يافت، به شيوه مستدلی ارايه داده است.

«واکنش» در قبال اين «ترور»: جنگ و نابودی نوظهور حقوق دمکراتيک. نويسنده آمريکايی، خانم سوزان زونتاگ شاهد است که چگونه از ١١ سپتامبر به بعد در کشورش «حقوق پايه شهروندان ملغا گرديده ‌... اين افراطی‌ترين نفی فاشيستی سيستم حقوقی آمريکاست که می‌توان تصور کرد ...» ايالات متحده آمريکا و هم‌پيمانانش تنها در عراق مسؤول قتل بيش از يک ميليون نفر انسان اند. بنا بر تحقيقات مؤسسات مستقل در فاصله مارس ٢٠٠۳ تا اوت ٢٠٠۷ در اثر جنگ ١٠۳۳٠٠٠ نفر انسان کشته شده اند. در همان روز سوءقصد مسؤول اصلی آن اسماء بن‌لادن معرفی شد. تنها پس از ۴ هفته پس از سوءقصد يعنی در روز ۷ اکتبر ٢٠٠١ جنگ افغانستان آغاز شد که تا گويا مسؤول اصلی سوءقصد ١١ سپتامبر، يعنی اسماء بن‌لادن را در مخفيگاه خود از ميان بردارد. جای بحث نيست. اينجا پس از صحنه‌سازی لازم يک عمليات بسيار پرهزينه «ترور زير پرچم دروغين»، تروريسم دولتی با ابعاد بسيار عظيمی اعمال گرديده است.

يک نوع جنايت خاص وجود دارد که قبل از روشن شدن جزييات آن، کمک می‌کند تا جنايت جديدی را که اغلب ابعادش به مراتب گسترده‌تر از جنايت اوليه است، در سايه قرار داده و توجيه ‌کند. و عمليات  ١١/۹ و سوءقصد ١١ سپتامبر را می‌توان از آن جمله‌ به شمار آورد.


 


 


September 15th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی